تکه هایی از من

ساخت وبلاگ

از وقتی که حرف برای گفتن داشتم 

از زمانی که فهمیدم گفتن حرفها عواقب دارد و

درد ها که کلمه میشوند بار همراه خود می آورند...

اینجا نوشتم

یک فضای کوچک بی هیاهو

یک نوع بودن را تجربه کردم که کمتر میتوان اسمی روی آن گذاشت.

برای حرف زدن اینجا نه قانون میخواهم نه دلیل

همه چیز از چند درد و حرف تازه شروع میشود و همین.

بعد صفحه نورانی لب تاپ میشود یک فضای خیالی آرام که پشت آن پناه میگیرم...

شاید دیده باشی

این اواخر یادم رفته است

کمتر خودم را زیست میکنم

یادم انگار رفته! اینجا نبوغ معنایی ندارد...

فقط کلمات پشت سر هم می آیند

من را سبکتر میکنند و سرجایم دوباره قرار میدهند

اما انگار همین را از خاطر برده ام 

میبینی؟

برای نوشتن حتی برای حرفی داشتن بهانه میخواهم...

اینجا بیا و خودت باش

در سکوت دره تنهاییت فریاد بزن

و بدون اینکه منتظر معجزه باشی

زندگی کن!

چون این یک کار مهم است...

همین ادامه دادن بدون عذر خواهی

همین بودن، جرئت کردن...

چطور در ۱۴ سالگی این را میدانستی؟

و در آستانه سی سالگی نیاز به یادآوری داری...

میزنم به شانه ات

یادت بیاید

این شاخ و برگ ها و اتصالات کوچک و بزرگند که تو را تبدیل به خودت میکند

هر بار کمی بیشتر

هر روز کمی عمیق تر

مدتهاست یادت رفته حرفی بزنی

یا به خوبی گوش کنی

من، خود تو ام...

از کلمه های این صفحه

ای گمشده! با تو سخن میگویم

میشنوی؟

عجب ندارد

وقتی تکه های کوچک را نادیده میگیری 

تصویر بزرگ را نمیشناسی

حالا وقتش شده

خودت را

من را

و همه ما که از تو بیرون میزنیم بعدها جای دیگر خانه کنیم

را بشناسی...

تکه های کوچک به تو کمک خواهند کرد

تصویر بزرگتر را خواهی دید

آفتاب پرست...
ما را در سایت آفتاب پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baftab-parastttf بازدید : 123 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 7:31