به تصویرناواضحم در شیشه روبرو زل میزنم
من نیاز دارم با این خود آشتی کنم...
بس است
دیگر فقط حق میدهم
به سرزنشگر درونم
بابت اینکه به سادگی با تغییرات کنار نیامده است
حق میدهم
تقصیری ندارد
فکر میکند جور دیگر بهتر بود
حتی به این فکر که جور دیگری بهتر بود
حق میدهم
به کوچک بودن رویاهایم حق میدهم
حتی به دست نیافتنی بودنشان هم حق میدهم
من زنده ام
به زندگی حق میدهم
همین پازل جورواجور رنگارنگ تلخ و شیرین باشد
حق میدهم
سعی نمیکنم چیزی را درست کنم
بهتر کنم یا حتی خراب کنم
به شلوغی بی نظم جهان
حق میدهم
میگذارم زندگی اتفاق بیفتد
خواهرم برای دخترم مادری کند
مادرم از من نگهداری کند
و همسرم گاهی از همه چیز خسته شود
من به بودن جهان
اینطور که هست
حق میدهم
باز هم به خانه امن روحم بازمیگردم
من باز هم به خودم باز میگردم
اگر بگذارم
که خسته شوم
که خستگی کنم
که خشمگین شوم
که تلخی کنم
که هیچ چیز را برتر از هیچ چیز ندانم...
آفتاب پرست...برچسب : نویسنده : baftab-parastttf بازدید : 74