از من به خود من...

ساخت وبلاگ

خودم را میگذارم در میانه صفحه

به من نگاه میکنم

با دقت و با شهود

هر چه هست و نیست

هر چه برایم باقی مانده

تکه های دوست داشتنی تنم

که همه این راه را آمده اند

این دردها را لذت ها را چشیده اند

هیچ گاه درست دیده نشده اند

هیچ وقت قدر دانسته نشده اند...

نگاهشان میکنم

من کوچک بودم

کوچکترین فرد خانواده

به خاطر کوچک بودنم باید همه چیز فرق میکرد

اما نمیکرد...

مسئله همیشه یک چیز دیگر یک جای دیگر بود

یک بچه دیگر که سرکش تر است یا آن یکی که سلیقه غذای خاصی دارد

شاید هم دیگری که کروموزوم متنوع تری را از روز ازل صاحب شده است

بخت با من یار نبود، هیچ کدام این بچه ها من نبودم

من آن کسی بودم که اتفاقها قبل از آنکه کسی بخواهد نگرانم شود افتاده بود...

سیلی های محکم را قبل از همه فجایع خورده بودم

و همیشه پشت یک اسم، خالکوبی یا یک غریبه خودم را پنهان کرده بودم

از چشم های آشنایی که صلح مهمانم نمیکردند...

از دستان آشنایی که محبت همراهشان نداشتند...

حق داشتم!

به قدر همه روزها و همه شبهایی که بلاتکلیف بوده ام و خودم را مقصر دانسته ام،

همه دردهایی که لازم نبود و باعثش بودم،

خودم را باید روزی جایی میبخشیدم

و آغوش میگرفتم.

همه عجایب خلقتم را

همه چیزی که هستم را

و همه آن تمرکزی که نیاز داشتم را

بالاخره روی خودم بگذارم

این بار هم باید بگذارم همه برای آخرین بار خیال کنند از پس همه کارهایم بر آمدم

چون غریبه ها دیگر غریبه نیستند کسان منند

خالکوبی کوچکی که فکر میکردم از آن پشیمان میشوم میتواند بزرگتر از این باشد

و اسم ناشناسم دیگر تنها اسم من است...

هیچ چیز را پنهان نمیکنم

فقط با همه وجود حضور دارم

و پشت هیچ بهانه ای دیگر دنبال توجیه نمیگردم

تنها توجیه خود منم

به همین پررنگی!

آفتاب پرست...
ما را در سایت آفتاب پرست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baftab-parastttf بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1402 ساعت: 4:01